مستریلغتنامه دهخدامستری . [ م ُ ت َ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از استراء. شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). رجوع به استراء شود.
مسطریلغتنامه دهخدامسطری . [ م ِ طَ ] (حامص ) مسطر بودن . حالت مسطر داشتن . راستی . استقامت : مستقیم احوال شو تا خصم سرگردان شودبس که پرگاری کند او چون تو کردی مسطری . انوری .هیکل
مستریحلغتنامه دهخدامستریح . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استراحة. راحت یافته . (اقرب الموارد). آرامش یافته . آرام . آسوده . برآسوده . رجوع به استراحة شود. || از بین عباد کسی اس
مستریدلغتنامه دهخدامسترید. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرادة. چراکننده . || کسی که نسبت به امر و فرمان خداوند نرمش داشته باشد. || مطیع و منقاد. (اقرب الموارد) : مادر و برادر
مستریضلغتنامه دهخدامستریض . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) جای فراخ و سیراب . (منتهی الارب ). || وادی که در آن مرغزار زیاد باشد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || حوض که آب در آن لبالب باشد.
مستریضةلغتنامه دهخدامستریضة. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مستریض . شادمان و خرم و خوش نفس : افعل مادامت النفس مستریضة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مستریض شود.
مستریحلغتنامه دهخدامستریح . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استراحة. راحت یافته . (اقرب الموارد). آرامش یافته . آرام . آسوده . برآسوده . رجوع به استراحة شود. || از بین عباد کسی اس
مستریدلغتنامه دهخدامسترید. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرادة. چراکننده . || کسی که نسبت به امر و فرمان خداوند نرمش داشته باشد. || مطیع و منقاد. (اقرب الموارد) : مادر و برادر
مستریضلغتنامه دهخدامستریض . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) جای فراخ و سیراب . (منتهی الارب ). || وادی که در آن مرغزار زیاد باشد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || حوض که آب در آن لبالب باشد.
مستریضةلغتنامه دهخدامستریضة. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مستریض . شادمان و خرم و خوش نفس : افعل مادامت النفس مستریضة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مستریض شود.
مستنفهلغتنامه دهخدامستنفه . [ م ُ ت َ ف ِه ْ ] (ع ص ) مستریح و راحت شده . (از اقرب الموارد). آرام کننده . (ناظم الاطباء). رجوع به استنفاه شود.