مستداملغتنامه دهخدامستدام . [ م ُ ت َ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استدامة. آنچه دوام آن را خواسته باشند. (اقرب الموارد). || همیشه و همیشگی خواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). پیوسته پاین
متدأملغتنامه دهخدامتدأم . [ م ُ ت َ دَءْ ءَ ] (ع ص ) مأبون (از اقرب الموارد) متهم و بدنام (منتهی الارب ).
مستأملغتنامه دهخدامستأم . [ م ُ ت َ ءَم م ] (ع ص ) مستأمم . نعت مفعولی از مصدر استیمام . به مادری گرفته شده . (اقرب الموارد). || به امامت و پیشوایی برگزیده شده . (اقرب الموارد)
مستأمیلغتنامه دهخدامستأمی .[ م ُ ت َءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استئماء. کنیزک گیرنده . (منتهی الارب ). آنکه کسی را به کنیزی گیرد. (اقرب الموارد). و رجوع به استئماء و استیماء ش
مستأمرلغتنامه دهخدامستأمر. [ م ُ ت َءْ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استئمار. کسی که مورد مشورت قرار گرفته باشد. (اقرب الموارد). رجوع به استئمار و استیمار شود. || در اصطلاح فقه
مستأمرلغتنامه دهخدامستأمر. [ م ُ ت َءْ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استئمار. مشورت کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئمار و استیمار شود. || در اصطلاح فقهی ، آنک