مستجیزلغتنامه دهخدامستجیز. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجازة. || «جواز»خواهنده ، و آن آبی باشد که به مواشی و زراعت دهند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اجازت خواهنده
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) کندی زیدبن حسن بن سعید بغدادی مقری نحوی . نامه ٔ دانشوران در ترجمه ٔ احوال او آرد: کنیتش ابوالیمن و از بزرگان علمای ادب و نحو است
مستجزلغتنامه دهخدامستجز. [ م ُ ت َ ج ِزز ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجزاز. گندم که به درو رسد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استجزاز شود.
مستمیزلغتنامه دهخدامستمیز. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمازة. متنحی و به یکسو شونده . (از اقرب الموارد). رجوع به استمازة شود.
مستجیشلغتنامه دهخدامستجیش . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجاشة. طلب کننده ٔ لشکر. (منتهی الارب ). رجوع به استجاشة شود.
مستجیعلغتنامه دهخدامستجیع. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجاعة. کسی که همیشه خود را گرسنه نماید. (منتهی الارب ). کسی که پیوسته او را گرسنه یابند، و یا کسی که هر ساعت اقدا