مستثنیلغتنامه دهخدامستثنی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استثناء. استثناکننده و جداکننده . ج ، مستثنون و مستثنین . رجوع به استثنا شود.
مستثنیلغتنامه دهخدامستثنی . [ م ُ ت َ نا] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استثناء. بیرون کرده و استثناشده از حکم و قاعده ٔ کلی . (اقرب الموارد). بیرون آورده شده و خاص کرده شده و جدا کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ممتاز. رجوع به استثناء شود : ای به شاهی ز نعت مستغنی وی
مستثناةلغتنامه دهخدامستثناة. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مؤنث مستثنی که نعت مفعولی است از مصدر استثناء. ج ، مستثنیات . رجوع به مستثنی و استثناء شود.
مستثنی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت مستثنی بودن، محروم بودن، بیرونگذاشته شدن، مجاز نبودن مستثنا شدن، کنار گذاشته شدن، تحریم شدن
بیرون کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیرونراندن، دفع کردن ۲. اخراج کردن، طرد کردن ۳. منفصل از خدمت کردن ۴. مستثنا کردن
احتراسفرهنگ فارسی عمید۱. خود را حفظ و نگهداری کردن.۲. (ادبی) در بدیع، نوعی اطناب که در آن گوینده کسی یا جمعی را از حرف خود مستثنا کند، یا برای رفع اعتراض عبارتی بیاورد، مثلاً هنگام بیان بیماری بگوید: «دور از جان شما».۳. نگهبانی؛ حراست.
مستثناةلغتنامه دهخدامستثناة. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مؤنث مستثنی که نعت مفعولی است از مصدر استثناء. ج ، مستثنیات . رجوع به مستثنی و استثناء شود.