مستابلغتنامه دهخدامستاب . [ م ِ ] (اِ) نوعی ظرف آبکش که سقّایان بر بازو آویزند و بدان آب برآرند. نوعی دلو : یکی سقای چابک دست و پرزورکه آورده به مستاب آب موفور.(شعوری ج 2 ص 362).
مستأبطلغتنامه دهخدامستأبط. [ م ُ ت َءْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیباط. رجوع به استئباط و استیباط شود. کننده ٔ مغاک تنگ دهن فراخ شکم . (منتهی الارب ). کسی که حفره ای بکند
مستأبطلغتنامه دهخدامستأبط. [ م ُ ت َءْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیباط. رجوع به استئباط و استیباط شود. کننده ٔ مغاک تنگ دهن فراخ شکم . (منتهی الارب ). کسی که حفره ای بکند