مسانلغتنامه دهخدامسان . [ م َ سان ن ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُسِن ّ. (دهار) (اقرب الموارد). رجوع به مسن شود. || شتران کلان سال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مسعنلغتنامه دهخدامسعن . [ م ُ س َع ْ ع َ ] (ع اِ) دلو بزرگ که از دو چرم سازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مصانلغتنامه دهخدامصان . [ م َص ْ صا ] (ع ص ) رجل مصان ؛ مردی که شیر گوسپندی مکد از ناکسی . دشنام است که به مرد گویند «یا مصان » و به زن گویند «یا مصانة»؛ یعنی ای مکنده ٔ تلاق ما
مسانتةلغتنامه دهخدامسانتة. [ م ُ ن َ ت َ ] (ع مص ) جستن و تفحص کردن نبات زمین را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مسانهةلغتنامه دهخدامسانهة. [م ُ ن َ هََ ] (ع مص ) سالاسال دادن کسی را چیزی و سالانه کردن بر کاری . (منتهی الارب ). معامله کردن با کسی به سال . (اقرب الموارد). مساناة. و رجوع به مس
مساناةلغتنامه دهخدامساناة. [ م ُ ] (ع مص ) خشنود کردن و مدارا نمودن و نیکو کردن معاشرت را با کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مسانات . سِناء. رجوع به مسانات و سناء شود. || سال
مسانةلغتنامه دهخدامسانة. [ م ُ سان ْ ن َ ] (ع مص ) راندن و خوابانیدن گشن ماده شتر را جهت گشنی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سنان . و رجوع به سنان شود.
مسانتةلغتنامه دهخدامسانتة. [ م ُ ن َ ت َ ] (ع مص ) جستن و تفحص کردن نبات زمین را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مسانهةلغتنامه دهخدامسانهة. [م ُ ن َ هََ ] (ع مص ) سالاسال دادن کسی را چیزی و سالانه کردن بر کاری . (منتهی الارب ). معامله کردن با کسی به سال . (اقرب الموارد). مساناة. و رجوع به مس
مساناةلغتنامه دهخدامساناة. [ م ُ ] (ع مص ) خشنود کردن و مدارا نمودن و نیکو کردن معاشرت را با کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مسانات . سِناء. رجوع به مسانات و سناء شود. || سال
مسانةلغتنامه دهخدامسانة. [ م ُ سان ْ ن َ ] (ع مص ) راندن و خوابانیدن گشن ماده شتر را جهت گشنی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سنان . و رجوع به سنان شود.