مسامتلغتنامه دهخدامسامت . [ م َ م َ ] (ع اِ) مسامة. چوبی پهن و کلفت که در زیر قاعده ٔ در نصب کنند. || چوب جلو هودج . رجوع به مسامة شود.
مسامتلغتنامه دهخدامسامت . [ م ُ م ِ] (ع ص ) نعت فاعلی از مسامتة. مقابل و موازی چیزی قرار گیرنده . روبرو و مقابل شونده . رجوع به مسامتة شود : هر گه خورشید مسامت جایگاهی شود و یا ق
مسامتفرهنگ انتشارات معین(مَ مَ) [ ع . مسامة ] (اِ.) 1 - چوب پهن و کلفتی که در زیر هر دو قاعدة در نصب کنند. 2 - چوب جلو هودج .
مسامتةلغتنامه دهخدامسامتة. [ م ُ م َ ت َ ] (ع مص ) مقابل و موازی و برابر چیزی قرار گرفتن . (اقرب الموارد). برابری و محاذات .- برهان مسامته ؛ در اصطلاح منطق ، یکی از براهینی است ک
مسامدیکشنری عربی به فارسیسوراخ ريز , منفذ , روزنه , خلل وفرج , در درياي تفکر غوطه ور شدن , بمطالعه دقيق پرداختن , با دقت ديدن
مسامتةلغتنامه دهخدامسامتة. [ م ُ م َ ت َ ] (ع مص ) مقابل و موازی و برابر چیزی قرار گرفتن . (اقرب الموارد). برابری و محاذات .- برهان مسامته ؛ در اصطلاح منطق ، یکی از براهینی است ک
برهانلغتنامه دهخدابرهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و ب