مسافحینلغتنامه دهخدامسافحین . [ م ُ ف ِ ](ع ص ، اِ) ج ِ مسافح (در حال نصبی و جری ) : و أحل لکم ماوراء ذلکم أن تبتغوا بأموالکم محصنین غیر مسافحین . (قرآن 24/4). و رجوع به مسافح ش
مُسَافِحِينَفرهنگ واژگان قرآنزنان زنا كار (مسافحات به معناي زناني است که علنا زنا ميدهند ، و يار و دوست ميگيرند ، و آن زني هم که تنها يک دوست دارد جزء متخذات اخدان است ، و اضافه کرد که مردم
مسافرینلغتنامه دهخدامسافرین . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسافر (در حالت نصبی و جری ). مسافران . کاروانیان . رجوع به مسافر شود.
مُسَافِحَاتٍفرهنگ واژگان قرآنزنان زنا كار (مسافحات به معناي زناني است که علنا زنا ميدهند ، و يار و دوست ميگيرند ، و آن زني هم که تنها يک دوست دارد جزء متخذات اخدان است ، و اضافه کرد که مردم
مسافرینلغتنامه دهخدامسافرین . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسافر (در حالت نصبی و جری ). مسافران . کاروانیان . رجوع به مسافر شود.
ترباغةلغتنامه دهخداترباغة. [ ت ُ غ َ ] (ع اِ) کفش تابستانی مسافرین ، و آن از پوست گاویا شتر تهیه می شود که بوسیله ٔ چهار یا پنج بند بر پا گره می خورد و استوار میگردد. (از دزی ج 1