مسافحلغتنامه دهخدامسافح . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مسافحة. زانی . پلیدکار. رجوع به مسافحة شود.
مصافحلغتنامه دهخدامصافح . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) مردی که زنا کند با هر زنی ، اصیل باشد یا کنیزی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مردی که زنا کند با زنی ، خواه آزاد باشد آن زن و یا کنی
مُسَافِحَاتٍفرهنگ واژگان قرآنزنان زنا كار (مسافحات به معناي زناني است که علنا زنا ميدهند ، و يار و دوست ميگيرند ، و آن زني هم که تنها يک دوست دارد جزء متخذات اخدان است ، و اضافه کرد که مردم
مُسَافِحِينَفرهنگ واژگان قرآنزنان زنا كار (مسافحات به معناي زناني است که علنا زنا ميدهند ، و يار و دوست ميگيرند ، و آن زني هم که تنها يک دوست دارد جزء متخذات اخدان است ، و اضافه کرد که مردم
مسافحاتلغتنامه دهخدامسافحات . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسافِحة : و آتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لامتخذات أخدان . (قرآن 25/4). رجوع به مسافحة شود.
مسافحةلغتنامه دهخدامسافحة. [ م ُ ف َ ح َ] (ع مص ) سفاح . زنا کردن . (منتهی الارب ). با کسی زناکردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).فجور کردن و زنا کردن با یکدیگر. (
مسافحةلغتنامه دهخدامسافحة. [ م ُ ف ِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث مسافح . نعت فاعلی از مسافحة. زانیة. زن بدکار. زنی پلیدکار. (دهار). ج ، مسافحات . رجوع به مسافح و مُسافَحة شود.
مسافحةلغتنامه دهخدامسافحة. [ م ُ ف ِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث مسافح . نعت فاعلی از مسافحة. زانیة. زن بدکار. زنی پلیدکار. (دهار). ج ، مسافحات . رجوع به مسافح و مُسافَحة شود.
مسافحینلغتنامه دهخدامسافحین . [ م ُ ف ِ ](ع ص ، اِ) ج ِ مسافح (در حال نصبی و جری ) : و أحل لکم ماوراء ذلکم أن تبتغوا بأموالکم محصنین غیر مسافحین . (قرآن 24/4). و رجوع به مسافح ش
مُسَافِحَاتٍفرهنگ واژگان قرآنزنان زنا كار (مسافحات به معناي زناني است که علنا زنا ميدهند ، و يار و دوست ميگيرند ، و آن زني هم که تنها يک دوست دارد جزء متخذات اخدان است ، و اضافه کرد که مردم
مُسَافِحِينَفرهنگ واژگان قرآنزنان زنا كار (مسافحات به معناي زناني است که علنا زنا ميدهند ، و يار و دوست ميگيرند ، و آن زني هم که تنها يک دوست دارد جزء متخذات اخدان است ، و اضافه کرد که مردم
مسافحاتلغتنامه دهخدامسافحات . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مسافِحة : و آتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لامتخذات أخدان . (قرآن 25/4). رجوع به مسافحة شود.