مساسةلغتنامه دهخدامساسة. [ م َس ْ سا س َ ] (ع ص ) تأنیث مساس که صیغه ٔ مبالغه است از مصدر مس . بسیار لمس کننده . || رحم مساسة؛ خویشی و قرابت نزدیک . (اقرب الموارد).
مصاصةدیکشنری عربی به فارسیاب نبات يا شيريني که در سر چوب نصب شده وبچه ها انرا ميمکند , خروسک , اب نبات چوبي
مصاصةلغتنامه دهخدامصاصة. [ م َص ْ صا ص َ ] (ع ص ) مصاصه .دواهایی که اشک چشم روان سازد. (از بحر الجواهر).
مصاصةلغتنامه دهخدامصاصة. [ م ُ ص َ ] (ع اِ) هر آنچه مکیده شود. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آنچه در خوردن و نوشیدن جذب بدن شود. مکیدنی : چون نحل از هریک آنچ خلاصه ٔ لطافت
مسالةدیکشنری عربی به فارسیماده , جسم , ذات , ماهيت , جوهر , موضوع , امر , مطلب , چيز , اهميت , مهم بودن , اهميت داشتن
ثقلدیکشنری عربی به فارسیماسه , هرچيز سنگيني چون شن و ماسه که در ته کشتي ميريزند تا از واژگون شدنش جلوگيري کند , بالا ست , سنگيني , شن و خرده سنگي که در راه اهن بکارميرود , کيسه شني که
رملدیکشنری عربی به فارسیماسه , شن , ريگ , شن کرانه دريا , شن پاشيدن , سنباده زدن , شن مال يا ريگمال کردن