مسادلغتنامه دهخدامساد. [ م ِ ] (ع اِ) مسأد. خیک روغن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خیک روغن از پوست بزغاله ٔ از شیر باز شده . || مشک انگبین و عسل . (منتهی الارب ) (اقرب ا
مسادلغتنامه دهخدامساد. [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مَسَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). أمساد. رجوع به مسد شود.
مصعددیکشنری عربی به فارسیاسانسور , بالا برنده , بالا بر , پلکان متحرک , پله برقي () (در دستمزد يا قيمتها) تعديل کننده , بلند کردن , سرقت کردن , بالا رفتن , مرتفع بنظرامدن , بلندي , بالا
مسعدلغتنامه دهخدامسعد. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسعاد. نیکبخت گرداننده . (ناظم الاطباء). رجوع به اسعاد شود.
مصادلغتنامه دهخدامصاد. [ ] (اِخ ) ابن عبدالملک . برادراکدر است و در غزوه ٔ دومةالجندل به روزگار پیامبر اسلام حاضر بوده است . رجوع به امتاع الاسماع ص 465 شود.
مسأدلغتنامه دهخدامسأد. [ م ِ ءَ ] (ع اِ) خیک روغن و شهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مِساد. و رجوع به مساد شود.
مسأدلغتنامه دهخدامسأد. [ م ِ ءَ ] (ع اِ) خیک روغن و شهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مِساد. و رجوع به مساد شود.
درستگیلغتنامه دهخدادرستگی . [ دُ رُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) درست بودن : هکوع ؛ بازشکسته شدن استخوان بعددرستگی . (از منتهی الارب ). || راستی . حقیقت . || صحت . تندرستی . (ناظم الاطباء)
بدرةلغتنامه دهخدابدرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) پوست بزغاله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پوست بره و بزغاله . (غیاث اللغات ). پوست بزغاله ٔ ازشیربازکرده . (مهذب ال
مسدلغتنامه دهخدامسد. [ م َ س َ ] (ع اِ) تیر چرخ سیاه آهنین . (منتهی الارب ). محور از آهن . (از اقرب الموارد). || «مرود» و چرخ آهنین که چرخ چاه بر آن می گردد. (از اقرب الموارد).