مساحت دارلغتنامه دهخدامساحت دار. [ م َ ح َ ] (نف مرکب ) مساحت دارنده . مسّاح و آنکه مساحت زمین را معلوم می کند. (ناظم الاطباء).
مساحتلغتنامه دهخدامساحت . [ م َ ح َ ] (ع مص ) مساحة. زمین پیمودن . (تاج المصادر بیهقی ). پیمودن زمین . زمین پیمایی . پیمایش . و رجوع به مساحة شود. || (اِ) سطح قسمتی معین از محوطه
مساحت گرلغتنامه دهخدامساحت گر. [ م َ ح َ گ َ ] (ص مرکب ) مسّاح . مساحت دار. مساحت کننده : مساحتگران داشت اندازه گیربر آن شغل بگماشته صد دبیر. نظامی .چون مساحت گران دریایی زد در آن خ
پلاتوسانتراللغتنامه دهخداپلاتوسانترال . [ پْلا / پ ِ ] (اِخ ) ماسیف سانترال . نام نجدی شامل یک پنجم مساحت فرانسه دارای رصیف هائی مدرّج و به طبقات که بر فراز آنها در مشرق کوههای لو فورز
سیاملغتنامه دهخداسیام . (اِخ ) کشوری در آسیای جنوبی در قسمت شبه جزیره ٔ هندوچین ، از شمال و مشرق به لائوس و کامبوج محدود است و خود در شمال و مغرب بیرمانی قرار دارد و از جنوب به
بعلبکلغتنامه دهخدابعلبک . [ ب ِ ل َ ب َک ک / ب َ ع َ ل َ ب َک ک ] (اِخ ) شهری است بشام . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرکب از دو کلمه ٔ بعل و بک است . بعل اسم صنمی است و بک ن
سالوادرلغتنامه دهخداسالوادر. [ سال ْ دُ ] (اِخ ) جمهوری آمریکای مرکزی است که 34126گز مساحت دارد و دارای 1586000 تن سکنه است . مردم آنجا بزبان اسپانیولی سخن میگویند سرزمینی است کوهس