مزونلغتنامه دهخدامزون . [ م َ ] (اِخ ) نام بلاد عمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نامی است که ایرانیان بزمین عمان میداده اند و مزون به معنی ملاحان باشند چه اردشیر بابکان مردم آنجارا به ملاحی واداشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مزونلغتنامه دهخدامزون . [ م ُ ] (ع مص ) مَزن . گذشتن بر اراده ٔ خود. || رفتن . || روشن گردیدن روی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به مَزْن شود.
مزونفرهنگ فارسی معین(مِ زُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - ذره ای بنیادی با بر هم کنش های هسته ای قوی و عدد بار یونی صفر و جرمی بین الکترون و نوکلئون . (فیزیک ). 2 - محل تهیه و فروش لباس .
مزونmesonواژههای مصوب فرهنگستانذرهای بنیادی با برهمکنشهای هستهای قوی و عدد بار یونی صفر و جِرمی بین الکترون و نوکلئون
خانة مدmaison de couture, maison, maison de modeواژههای مصوب فرهنگستانکسبوکاری در حوزة مد و پوشاک و کیف و کفش و لوازم جانبی
مجونلغتنامه دهخدامجون . [ م ُ ] (ع مص ) ناباکی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) بی باک گردیدن و شوخ چشم شدن . مَجانَة. مُجن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بی باکی کردن و شوخی و هزل . (غیاث ). در قول و فعل بی پروا بودن . (از اقرب الموارد). بی باکی . شوخی . هزل . دعابه . (یادداشت به خط مرحوم دهخ
ذرۀ شبهنردهایpseudoscalar particleواژههای مصوب فرهنگستانذرهای شبهپایدار با اسپین صفر و پاریتۀ (parity) فرد متـ . مزون شبهنردهای pseudoscalar meson
مانسارلغتنامه دهخدامانسار. (اِخ ) معمار فرانسوی (1598-1666م .) وی آثار زیبایی از هنر معماری در فرانسه بوجود آورد که از آن جمله است . «هتل وریر« » بانگ دوفرانس »، جلوخان «هتل کارناواله »، قصربلوا و قصر مزون . (از لاروس ).
مالمزونلغتنامه دهخدامالمزون . [ م ِ زُ ] (اِخ ) «روئیل مالمزون » . مرکز بلوکی است در سن علیا که در ولایت نانتر و در غرب پاریس واقع است و 62933 تن سکنه دارد. قصر و موزه ٔ ناپلئون در آنجا واقع است و ناپلئون هنگامی که اولین کنسول فرانسه بود در آن می زیست ، همچنین ژ
پارسوال گراندمزونلغتنامه دهخداپارسوال گراندمزون . [ س ِ م ِ زُ ] (اِخ ) فرانسوا اگوست . شاعر فرانسوی . صاحب منظومه ٔ فیلیپ اگوست . مولد بسال 1759م ./ 1172 هَ . ق . و وفات در سنه ٔ <span class="hl" dir="lt