مزوق کردنلغتنامه دهخدامزوق کردن . [ م ُ زَوْ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تزویق کردن . مزین کردن . رجوع به تزویق و مزین کردن شود.
مزوقلغتنامه دهخدامزوق . [ م ُ زَوْ وَ ] (ع ص ) آراسته و درست و منقش از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). هر چیز آراسته و زینت کرده شده و منقش . (ناظم الاطبا
مزوقلغتنامه دهخدامزوق . [ م ُ زَوْ وِ ](ع ص ) آراینده و درست کننده ٔ سخن و کتاب . (منتهی الارب ). آراینده . (دهار). نگارنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نقاش . (دهار). || م
مزینلغتنامه دهخدامزین . [ م ُ زَی ْ ی َ ] (ع ص ) مرد پیراسته موی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجل مزین الشعر. (ناظم الاطباء). || آراسته . (آنندراج ) (غیاث
تزویقلغتنامه دهخداتزویق . [ ت َزْ ] (ع مص ) آراستن . (دهار). آراستن و درست کردن سخن و کتاب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آراستن و نیکو گردانیدن . (ناظم الاطباء). آراستن کلام و ک
نقاشلغتنامه دهخدانقاش . [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) نگارگر. (مهذب الاسماء). نگارنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نگارکننده . (دهار). مزوّق . (دهار). صانع نقش . (از اقرب
نگارلغتنامه دهخدانگار. [ ن ِ ] (اِ) اسم است از نگاشتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حاصل مصدر نگاشتن . (یادداشت مؤلف ). نقش . (غیاث اللغات )(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاط
مزقلغتنامه دهخدامزق . [ م َ ] (ع مص ) سرگین انداختن مرغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || پاره کردن جامه را و دریدن آن را. (از منتهی الا