مزوارلغتنامه دهخدامزوار. [ م ِزْ ] (ع اِ) لغتی است بربری و اصل آن اَمِزوار یا دَمِزوار است و الف اول آن در تداول و استعمال حذف شده است و به معنی رئیس ، شیخ ، آقا سَرور و سردسته م
مرواریدفرهنگ انتشارات معین(مُ) [ په . ] (اِ.) گوهری است سفید و درخشان که درون صدف مروارید به وجود می آید و در جواهرسازی مصرف می شود. به رنگ سیاه و زرد نیز یافت می شود و نوع سفید آن مرغوب
مرواریدگویش اصفهانی تکیه ای: murvâri طاری: morvori طامه ای: morvârid طرقی: morvori کشه ای: morvâri نطنزی: morvârid
ذهبیلغتنامه دهخداذهبی . [ ذَ هََ ] (اِخ ) (ابوجعفر الَ ...) در عیون الانباء آمده است : هو ابوجعفر احمدبن جرج کان فاضلا عالما بصناعة الطب جید المعرفة لها حسن التأتی فی اعمالها و
مرواریدفرهنگ انتشارات معین(مُ) [ په . ] (اِ.) گوهری است سفید و درخشان که درون صدف مروارید به وجود می آید و در جواهرسازی مصرف می شود. به رنگ سیاه و زرد نیز یافت می شود و نوع سفید آن مرغوب