مزه کردنلغتنامه دهخدامزه کردن . [ م َ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چشیدن . تطعم . تطعم کردن . و رجوع به چشیدن و تطعم و تطعم کردن شود. || خوش طعم و خوش آیند آمدن به ذائقه .- امثال :ب
مزه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زه کردن، چشیدن، مزمزه کردن، پسندیدن، لیسیدن، لب زدن خوشمزه کردن، اشتهاآور کردن خوشمزه بودن
مزه مزه کردنلغتنامه دهخدامزه مزه کردن . [ م َ زَ م َ زَ / م َ زِ م َ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب )تطعم کردن . امتصاص کردن . چشیدن . مزمزه کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مزمزهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمزه کردن؛ چشیدن مزۀ چیزی. مزمزه کردن: چشیدن اندکی از چیزی برای دانستن مزۀ آن.