مزمارلغتنامه دهخدامزمار. [ م ِ ] (ع اِ) نای . ج ، مزامیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار). نی که آن را می نوازند. (آنندراج ) (غیاث ). نای که بزنند. (مهذب الاس
مزمارفرهنگ انتشارات معین(مِ) [ ع . ] (اِ.) نای ، از آلات موسیقی بادی شبیه به سرنا که بیشتر در بین اعراب متداول است . ج . مزامیر.
مضمارلغتنامه دهخدامضمار. [ م ِ ] (ع اِ) جای ریاضت دادن اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میدان اسب دوانی و جای ریاضت دادن اسب . (ناظم الاطباء). در غیاث نوشته که مضمار صیغه ٔ اسم ا
مزمارالراعیلغتنامه دهخدامزمارالراعی . [ م ِ رُرْ را ] (ع اِ مرکب ) گیاهی از تیره ٔ آلیسماسه و از راسته ٔ تک لپه ای ها که گونه ٔ بسیار فراوان آن در کنار آبهای آرام میروید.(از لاروس بزرگ
لسان المزمارلغتنامه دهخدالسان المزمار. [ ل ِ نُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) اطراف نای گلو. (منتهی الارب ). قسمتی از حلق جرم حلق لاجل التصویت به داخل القصبة یتضایق عند طرف القصبة ثم یتسع عندال
مسماردیکشنری عربی به فارسینوعي ميخ که از وسط پهن شده بياشد , ميخ زيرپهن , ميخ کوب کردن , باميخ کوبيدن , ناخن , سم , چنگال , چنگ , ميخ , ميخ سرپهن , گل ميخ , با ميخ کوبيدن , با ميخ الصاق
مزمارالراعیلغتنامه دهخدامزمارالراعی . [ م ِ رُرْ را ] (ع اِ مرکب ) گیاهی از تیره ٔ آلیسماسه و از راسته ٔ تک لپه ای ها که گونه ٔ بسیار فراوان آن در کنار آبهای آرام میروید.(از لاروس بزرگ
لسان المزمارلغتنامه دهخدالسان المزمار. [ ل ِ نُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) اطراف نای گلو. (منتهی الارب ). قسمتی از حلق جرم حلق لاجل التصویت به داخل القصبة یتضایق عند طرف القصبة ثم یتسع عندال
شهرودفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= شاهرود: ◻︎ بکرده راست با مزمار شهرود / بکرده راست با بربط ربابا (منوچهری: ۲۱۲).