311 مدخل
مزقم . [ م ُ ق ِ ] (ع ص )فروخوراننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نوازنده،مطرب
فولادی که با آن کارد را تیز کنندتحریف کلمه ی مصقل
ساز ادوات موسیقی
قره ني
پاره کردن , مجروح کردن , ازردن , عذاب دادن , دريدن , معيوب کردن
مَزَّقَهُ (أو قَطَّعَهُ) إرْباً إرباً
مزامیر