مزدیلغتنامه دهخدامزدی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به مزد. کار مزدی ، کاری که در برابرش اجرت و مزد معینی پرداخته شود. رجوع به مزد شود.
مزدی پزیلغتنامه دهخدامزدی پزی .[ م ُ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل مزدی پز. || (اِ مرکب ) دکان مزدی پز. و رجوع به مزدی پز شود.
مزدی دوزلغتنامه دهخدامزدی دوز. [ م ُ ] (نف مرکب ) مزدی دوزنده . خیاطی که پارچه را از مشتری و یا صاحب کارگاه خیاطی و یا فروشنده ٔ لباس دریافت کند و در برابر دریافت اجرت ، آن را بدوزد
مزدی دوزیلغتنامه دهخدامزدی دوزی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل مزدی دوز. || (اِ مرکب ) دکان و محل دوختن کفش یا لباس مزدی .
مزدی پزلغتنامه دهخدامزدی پز. [ م ُ پ َ ] (نف مرکب ) مزدی پزنده . نانوا که از خمیر مشتری نان پزد و مزد پختن گیرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مزدی پزیلغتنامه دهخدامزدی پزی .[ م ُ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل مزدی پز. || (اِ مرکب ) دکان مزدی پز. و رجوع به مزدی پز شود.
مزدی دوزلغتنامه دهخدامزدی دوز. [ م ُ ] (نف مرکب ) مزدی دوزنده . خیاطی که پارچه را از مشتری و یا صاحب کارگاه خیاطی و یا فروشنده ٔ لباس دریافت کند و در برابر دریافت اجرت ، آن را بدوزد
مزدی دوزیلغتنامه دهخدامزدی دوزی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل مزدی دوز. || (اِ مرکب ) دکان و محل دوختن کفش یا لباس مزدی .
مزدی پزلغتنامه دهخدامزدی پز. [ م ُ پ َ ] (نف مرکب ) مزدی پزنده . نانوا که از خمیر مشتری نان پزد و مزد پختن گیرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).