مزدرعلغتنامه دهخدامزدرع . [ م ُ دَ رَ ] (ع ص ، اِ) کشتزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مزروع . کاشته . کشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مزدرعلغتنامه دهخدامزدرع . [ م ُ دَ رِ ] (ع ص ) کارنده ٔ تخم . (آنندراج ). زراعت کننده و تخم کارنده . (از ناظم الاطباء).
مزرعةدیکشنری عربی به فارسیکشتزار , مزرعه , زمين مزروعي , پرورشگاه حيوانات اهلي , اجاره دادن به (با) , کاشتن زراعت کردن در , کشت و زرع , مزرعه يا مرتع احشام , دامداري کردن , در مرتع پرورش
کاشتهلغتنامه دهخداکاشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) زراعت شده . (ناظم الاطباء). مزروع . مُزدَرَع . کشته . مغروس . مغروسه . نشانده . || زحمت کشیده . (ناظم الاطباء). || افراخته . رجوع