مزدبگیرلغتنامه دهخدامزدبگیر. [ م ُ ب ِ ] (نف مرکب ) اجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مزدور که در قبال کاری که انجام می دهد اجرت دریافت می کند و سهیم در کار است اما از درآمد سهم بر نیست . رجوع به مزد شود.
مزدبرلغتنامه دهخدامزدبر. [ م ُ ب َ ] (نف مرکب ) مزدور. و آن را مزدبره و مزده بر نیز گویند. (آنندراج ). کسی که کار می کند و اجرت می گیرد. اجیر. مزدور. (ناظم الاطباء). رجوع به مزدور شود.
مزدبریلغتنامه دهخدامزدبری . [ م ُ ب َ ] (حامص مرکب ) مزد بردن . پاداش گرفتن . به سزا رسیدن ثواب و کرفه یافتن : مهر و کینش دو گره را سبب مزدبری است این شود زین به بهشت آن شود از آن به سقر.فرخی .