مزخرفلغتنامه دهخدامزخرف .[ م ُ زَ رَ ] (ع ص ) آراسته . (آنندراج ). آراسته ظاهر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر چیز آراسته . آرایش داده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بکاخ اندرون صفه های مزخرف در صفه ها ساخته سوی منظر. فرخی .
مزخرففرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه، مجاز] سخن بیهوده، بیاصل، و دروغ که مثل سخن راست آراسته شده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] بیارزش؛ پست.۳. [قدیمی] آراستهشده با چیزهای فریبنده.
مزخرفدیکشنری فارسی به انگلیسیhorrid, junk, abominable, awful, boloney, ludicrous, nonsense, nonsensical, poppycock, ridiculous, rubbish, trashy
مزخرفلغتنامه دهخدامزخرف .[ م ُ زَ رَ ] (ع ص ) آراسته . (آنندراج ). آراسته ظاهر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر چیز آراسته . آرایش داده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بکاخ اندرون صفه های مزخرف در صفه ها ساخته سوی منظر. فرخی .
مزخرففرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه، مجاز] سخن بیهوده، بیاصل، و دروغ که مثل سخن راست آراسته شده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] بیارزش؛ پست.۳. [قدیمی] آراستهشده با چیزهای فریبنده.
مزخرفدیکشنری فارسی به انگلیسیhorrid, junk, abominable, awful, boloney, ludicrous, nonsense, nonsensical, poppycock, ridiculous, rubbish, trashy
مزخرفلغتنامه دهخدامزخرف .[ م ُ زَ رَ ] (ع ص ) آراسته . (آنندراج ). آراسته ظاهر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر چیز آراسته . آرایش داده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بکاخ اندرون صفه های مزخرف در صفه ها ساخته سوی منظر. فرخی .
مزخرففرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه، مجاز] سخن بیهوده، بیاصل، و دروغ که مثل سخن راست آراسته شده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] بیارزش؛ پست.۳. [قدیمی] آراستهشده با چیزهای فریبنده.
مزخرفدیکشنری فارسی به انگلیسیhorrid, junk, abominable, awful, boloney, ludicrous, nonsense, nonsensical, poppycock, ridiculous, rubbish, trashy