مزبورلغتنامه دهخدامزبور. [ م َ ] (ع ص ، اِ) نبشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نبشته شده و در پیش ذکر شده و مذکور و در پیش گفته شده . (ناظم الاطباء). نوشته شده . (
مضبورلغتنامه دهخدامضبور. [ م َ ] (ع ص ) جمل مضبور؛ شتر استوارخلقت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مضبر شود.
مذبورلغتنامه دهخدامذبور. [ م َ ] (ع ص ) نوشته شده . (آنندراج ). در پیش گفته شده . سرغنه . (ناظم الاطباء). مزبور. مکتوب . نعت مفعولی است از ذبر. رجوع ذبر شود.
مذبورواژهنامه آزاد(ع) وزن مفعول از ریشه ذ ب ر؛ احتمالاً جعلی و وامگرفته از واژه فارسی «دبیر» و همخانواده با واژگان «دبیره، دب، دیوان، دیباچه، و شاید دفتر»، از ریشه فارسی باستان
مزبورةلغتنامه دهخدامزبورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) مؤنث مزبور : وی پس از انتصاب به حکومت بلادمزبور در شهور احدی و اربعین و ستمائه (641 هَ . ق .) به خراسان رسید. (محمد قزوینی ، یغما 7 :
مزبورةلغتنامه دهخدامزبورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) مؤنث مزبور : وی پس از انتصاب به حکومت بلادمزبور در شهور احدی و اربعین و ستمائه (641 هَ . ق .) به خراسان رسید. (محمد قزوینی ، یغما 7 :