مزایجانلغتنامه دهخدامزایجان . [ م َ ] (اِخ ) ده بزرگی است از دهستان بوانات و سرچهان شهرستان آباده ؛ در 30هزارگزی جنوب شرقی سوریان و کنار راه ده بید به سنگ مزایجان ، در دامنه ٔ سردس
مزایجانلغتنامه دهخدامزایجان . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا؛ در 108هزارگزی جنوب شرقی داراب و در دشت ایزدخواست ، در جلگه ٔ گرمسیر واقع و
مزایجانیلغتنامه دهخدامزایجانی . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا؛ در 108هزارگزی جنوب شرقی داراب و در دشت ایزد خواست ، در جلگه ٔ گرمسیر واقع
مزایجانیلغتنامه دهخدامزایجانی . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا؛ در 108هزارگزی جنوب شرقی داراب و در دشت ایزد خواست ، در جلگه ٔ گرمسیر واقع
ایزدخواستلغتنامه دهخداایزدخواست . [ زَ خا ] (اِخ ) صحرای وسیعی است مغرب مزایجان بمسافت سه فرسخ و نشیمن گاه ایل بهارلو است . (فارسنامه ٔ ناصری ). به این ده اولاد عالی نیز گویند که جمع
باغ سیاهلغتنامه دهخداباغ سیاه . [ غ ِ ] (اِخ ) آبادیی در فارس نزدیک مزایجان دشت مرغاب . (از گزارشهای باستانشناسی ج 4 ص 29). نه فرسخ میانه ٔ جنوب و مشرق قاضیان است . (فارسنامه ٔ ناصر
پیرکدولغتنامه دهخداپیرکدو. [ک َ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...) در بلوک بوانات بمسافت کمی در مشرق مزایجان واقع است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 318).
بادورلغتنامه دهخدابادور. [ بادْ وَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . در 31هزارگزی جنوب خاور سوریان کنار راه فرعی بوانات به قنقری در دامنه واقعس