مزامیرلغتنامه دهخدامزامیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِزمار. نای هاو دف ها یا سرود و آواز نیکو. (از منتهی الارب ). || نی ها که آن را می نوازند. || در عرف جمع ساز مطربان را گویند. (آنندرا
مضامیرلغتنامه دهخدامضامیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مضمار است که به معنی میدان ریاضت اسبان باشد. (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مضمار شود.
دزایلغتنامه دهخدادزای . [ دُ ] (اِ) نوعی از مزامیر که آن را نای گویند. دُرای . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مزمارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [جمع: مزامیر] (موسیقی) از آلات موسیقی استوانهای شبیه سرنا که بیشتر میان عربها متداول است؛ نای.۲. (زیستشناسی) چاکنای.
ارام نهرینلغتنامه دهخداارام نهرین . [ ] (اِخ ) (اراضی مرتفعه ٔ نهرین ) این نام در مزامیر 60 و سفر پیدایش 24:10 و سفر تثنیه 23:4 و سفر داوران 3:8 و غیره مذکور است و شامل زمین حاصلخیزی
شاه ناملغتنامه دهخداشاه نام . (اِ مرکب ) نوعی از مزامیر. (فرهنگ سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی از ساز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).