مری آبادلغتنامه دهخدامری آباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر نو بالا ولایت باخرز طیبات شهرستان مشهد در 90هزارگزی شمال غربی طیبات ، در دامنه ٔ معتدل واقع و دارای 235 تن سکنه ا
مِریگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی میروی ، خواهی رفت ، همچنین در گویش گنابادی معنی دوم آن مری ، مجرای انتقال غذا از حلقوم تا معده میباشد.
پرخردلغتنامه دهخداپرخرد. [ پ ُ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) پرعقل . پرشعور. سخت عاقل و داهی . مقابل کم خرَد : بموبد چنین گفت کای پرخردمرا و ترا روز هم بگذرد. فردوسی .تو پند من ای مادر پرخر
طبقات اجتماعلغتنامه دهخداطبقات اجتماع . [ طَ ب َ ت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مردمی که از نظر وضع اجتماعی و اقتصادی با هم متفاوتند. مقریزی در رساله ٔ اغاثةالامة بکشف الغمة طبقا
حاویلغتنامه دهخداحاوی . (اِخ ) نام کتاب معروف محمد زکریا که آنرا «الجامع الحاصر لصناعة الطب » و «حاصر صناعة الطب » و «الجامعالکبیر» و «الجامع» نیز نامند. کتاب الحاوی اعظم و اهم
علی آباد منصوریهلغتنامه دهخداعلی آباد منصوریه . [ ع َ دِ م َ ری ی َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان واقع در 27هزارگزی شمال باختری اردستان و 7 هزارگزی شمال خاوری راه ش
مریوانلغتنامه دهخدامریوان . [ م َ ری ] (اِخ ) اصل آن ظاهراً «ماربن » است چه بدانجا مار فراوان است . (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی از بخشهای شهرستان سنندج و مشخصات آن بشرح زیر است : ا