مردگیلغتنامه دهخدامردگی . [ م ُ دَ / دِ ] (حامص ) مرده بودن . ممات . مقابل زندگی به معنی حیات : رحمت ایزد بر او باد در مردگی و زندگی . (تاریخ بیهقی ص 309).مردگی کفر و زندگی دین است هر چه گفتند م
مرضیلغتنامه دهخدامرضی . [ م َ ضا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مریض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیماران . ناخوشها. مقابل اصحاء. رجوع به مریض شود : لیس علی الضعفاء ولا علی المرضی ولا علی الذین لایجدون ما ینفقون حرج ... (قرآن 91/9).هست دی
مرضیلغتنامه دهخدامرضی . [ م َ ضی ی ] (ع ص ) مرضو. (منتهی الارب ). || خوش و پسندیده . (منتهی الارب ). مختار. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه یا آنچه مورد پسند باشد. مورد رضایت . خشنود و قانع شده . مقبول و مطبوع و خوش آیند. لایق ستایش و موافق میل و پذیرا. (ناظم الاطباء) : و
مرذیلغتنامه دهخدامرذی . [ م ُ ذا ] (ع ص ) مانده و بر راه افکنده . (منتهی الارب ). نعت است از ارذاء. رجوع به ارذاء شود.
مریضی سرخکانواژهنامه آزادیک نوع بیماری است که همرا ه با تب شدید، سردردی وبی اشتهائی بوده ودر روی جلد دانه های زیادی برنگ سرخ ظاهر میگردد.
مریضی سرخکانواژهنامه آزادیک نوع بیماری است که همرا ه با تب شدید، سردردی وبی اشتهائی بوده ودر روی جلد دانه های زیادی برنگ سرخ ظاهر میگردد.