مریج محلهلغتنامه دهخدامریج محله . [ م َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل ، در 18هزارگزی شمال شرقی آمل و در دشت معتدل هوائی واقع و دارای 775 تن سکن
مریجلغتنامه دهخدامریج . [ م َ ] (ع ص ) شوریده و آمیخته . (دهار) (مهذب الاسماء). أمر مریج ؛ کار مختلط و مشتبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درهم آمیخته . مختلط : بل کذبوا
مِریگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی میروی ، خواهی رفت ، همچنین در گویش گنابادی معنی دوم آن مری ، مجرای انتقال غذا از حلقوم تا معده میباشد.
کرخلغتنامه دهخداکرخ . [ ک َ ] (اِخ ) نام محله ای است و دهی در بغداد که شاپور ذوالاکتاف آن را بنا کرد. (برهان ). نام محله ای است از شهر بغداد و از آنجا بوده شیخ ابومحفوظ مشهور و
خان ترکانلغتنامه دهخداخان ترکان . [ ت َ ] (اِخ ) دختر براق حاجب سرسلسله ٔ ترکان قراختایی کرمان است . چون براق بسال 642 هَ . ق . فرمان یافت (در مدرسه ای که خود بظاهر در کرمان در محله
قدسلغتنامه دهخداقدس . [ ق ُ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای اردن و پایتخت قسمت غربی کشور اردن به شمار میرود و در نظر یهود و مسیحیان و مسلمانان مقدس و مورد احترام است . این شهر در ط
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدحسین بن محمدرضابن علاءالدین محمد مازندرانی مشهور به خاجوئی . مؤلف روضات گوید: وجه نسبت اخیر چنانکه ما در مصنفات مشهوره ٔ وی دید
حجةالاسلام تبریزیلغتنامه دهخداحجةالاسلام تبریزی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) میرزا اسماعیل پسر سوم حجةالاسلام آخوند ملامحمد ممقانی بن الحسین التبریزی الممقانی است . پس از برادرش