مرکزدیکشنری عربی به فارسیمرکز , ميان , وسط ونقطه مرکزي , درمرکز قرار گرفتن , تمرکز يافتن , متمرکز کردن , تمرکز دادن , تغليظ
مرکزفرهنگ مترادف و متضاد۱. بین، میان، میانه، وسط ۲. پایگاه، جایگاه، قرارگاه، محفل ۳. محور ۴. کانون ۵. قلب
زاویه ٔ نقشبندیهلغتنامه دهخدازاویه ٔ نقشبندیه . [ ی َ ی ِ ن َ ب َ دی ی َ ] (اِخ ) مرکز اجتماع درویشان پیرو طریقت نقشبندی است . در حلب و در جنب زاویه ٔ خلوتیان واقع شده است . واقف آن شیخ احم
استراحةدیکشنری عربی به فارسیانقصال , شکستگي , شکستن , سرسراي تاتر , مرکز اجتماع , راهرو بزرگ , تنفس (بمعني زنگ تنفس يا فاصله ميان دو پرده نمايش) باد خور , غير داءم , نوبه اي , تنفس دار , ا
زاویه ٔ یونسیلغتنامه دهخدازاویه ٔ یونسی . [ ی َ ی ِ ن ُ سی ی ] (اِخ ) یکی از زاویه های خارج قاهره است واقع در نزدیکی باب اللوق و مرکز اجتماع طائفه ٔ یونسیه است . شیخ مشهور این طائفه یونس
زاتیلغتنامه دهخدازاتی . (اِخ ) شاعر ترکیه ٔ عثمانی در عهد شروع تحول در ادبیات کلاسیک ترکیه (1471 - 1546 م .) بوده است . این شاعر در استانبول میزیسته و محفلش مرکز اجتماع شعرا و ا