مروعلغتنامه دهخدامروع . [ م ُ رَوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترویع. رجوع به ترویع شود. || مرد درست و راست فراست ، یا آن که در دل او صواب انداخته باشند. (منتهی الارب ) (از ا
مروعلغتنامه دهخدامروع . [ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترویع. رجوع به ترویع شود. سهمگین و هولناک . (ناظم الاطباء).
مروعلغتنامه دهخدامروع . [ م َ ](ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَوع . رجوع به روع شود. ترسانیده شده . (غیاث ). ترسیده . بیم کرده : قاصداً آن روز بیوقت آن مروع از خیالی کرد با خانه رجو
مروالغتنامه دهخدامروا. [ م ُرْ ] (اِ) فال نیک و دعای خیر. (جهانگیری ) (برهان ). فال نیک . (غیاث ). فال نیکو.(اوبهی ) (آنندراج ). دعا. دعای خیر. نیک سگالی . نیک اندیشی . مرحبا. ت
زشتدیکشنری فارسی به عربیاسود , بسيط , جرح بليغ , خصلة , سيي , شنيع , صارخ , صعب , ضربة اليد الخلفية , فاجر , قبيح , قذر , ماقت , مجموع اجمالي , مروع , مقية , مکروه , منحرف , هجوم