مروشلغتنامه دهخدامروش . [ م َ ] (فعل نهی ) فعل نهی است از روشن کردن . یعنی روشن مکن . (از برهان ) (از آنندراج ) : به جفت کسان چشم هرگز مروش بترس از خدا و جهان را بکوش .سعدی .
مروشلغتنامه دهخدامروش . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مَرش . (اقرب الموارد). رجوع به مرش شود. || خراشیدگیها. (منتهی الارب ).
مروشکانلغتنامه دهخدامروشکان . [ م َرْ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده ، در 78هزارگزی جنوب شرقی سوریان کنار راه دیدگان به چهار راه در منطقه ٔ
مروشینلغتنامه دهخدامروشین . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرمی بخش ترک شهرستان میانه ، در یکهزارگزی جنوب شرقی بخش و 4 هزارگزی راه خلخال به میانه در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع
مروشینواژهنامه آزادمروشین از دو کلمۀ مرو و شین درست شده که هر دو نام یک نوع گل است که فقط در آن مناطق به وفور یافت می شده به همین علت ان را مروشین نامیده اند. نکته اینکه این گلها
مرو شاهی جهانلغتنامه دهخدامروشاهی جهان . [ م َرْ وِ ج َ ] (اِخ ) مرو شاهجان . (تذکرة الملوک ص 5). رجوع به مرو و مروشاهجان شود.
مروشکانلغتنامه دهخدامروشکان . [ م َرْ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده ، در 78هزارگزی جنوب شرقی سوریان کنار راه دیدگان به چهار راه در منطقه ٔ
مروشینلغتنامه دهخدامروشین . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرمی بخش ترک شهرستان میانه ، در یکهزارگزی جنوب شرقی بخش و 4 هزارگزی راه خلخال به میانه در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع
مروشینواژهنامه آزادمروشین از دو کلمۀ مرو و شین درست شده که هر دو نام یک نوع گل است که فقط در آن مناطق به وفور یافت می شده به همین علت ان را مروشین نامیده اند. نکته اینکه این گلها
سنجلغتنامه دهخداسنج .[ س ِ ] (اِخ ) نام دو قریه است در مروشاهجان و یکی از آن دو را سنج عباد خوانند. (معجم البلدان ). قریه ای است به مرو و از آنجاست حسین بن شعیب بن محمد سنجی .