مرودفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. میل سرمهدان.۲. محور.۳. میلهای است که باز بر آن مینشیند و زنجیری دارد که پای باز را بر آن میبندند.
مرودلغتنامه دهخدامرود. [ م ُ ] (ع مص ) ستنبه شدن دیو. (المصادر زوزنی ). ستنبه و سرکش گردیدن و یا از همه ٔ هم پیشگان سبقت بردن . || خوی گرفتن بر چیزی و همیشگی ورزیدن . (از منتهی
مرودلغتنامه دهخدامرود. [ م َرْ وَ / م ُرْوَ ] (ع مص ) نرم رفتن و نرم راندن . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). ارواد. روید. رویداء. رویدیة.
مرودارولغتنامه دهخدامرودارو. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، واقع در 13هزارگزی غرب و دشتیاری و کنار راه مالرو دشتیاری به دج . آب آن از باران
مرودشتلغتنامه دهخدامرودشت . [ م َرْوْ دَ ] (اِخ ) از بلوکات ولایات آباده ٔ فارس . آب و هوای آن معتدل و اراضی آن از رود پلوار مشروب می شود. از نظر جغرافیایی به سه ناحیه تقسیم می شو
مرودشتیلغتنامه دهخدامرودشتی . [ م َرْوْ دَ ] (اِ) قسمی از موسیقی و آن در شوشتری زده می شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
مرودشتیلغتنامه دهخدامرودشتی . [ م َرْوْ دَ ] (ص نسبی )منسوب به مرودشت . از مرودشت . رجوع به مرودشت شود.
مرودةلغتنامه دهخدامرودة. [ م ُ دَ ] (ع مص ) ستنبه و سرکش گردیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ستنبه شدن . (دهار). || از همه ٔ هم پیشگان سبقت بردن . (از منتهی الارب ) (از
مرودارولغتنامه دهخدامرودارو. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، واقع در 13هزارگزی غرب و دشتیاری و کنار راه مالرو دشتیاری به دج . آب آن از باران
مرودشتلغتنامه دهخدامرودشت . [ م َرْوْ دَ ] (اِخ ) از بلوکات ولایات آباده ٔ فارس . آب و هوای آن معتدل و اراضی آن از رود پلوار مشروب می شود. از نظر جغرافیایی به سه ناحیه تقسیم می شو