مروتلغتنامه دهخدامروت . [ م َ ] (ع ص ) زمین پیوسته نم که علف نرویاند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مَرت . و رجوع به مرت شود.
مروطلغتنامه دهخدامروط. [ م ُ ] (ع مص ) بشتافتن . (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || پناه دادن . (از اقرب الموارد).
مروت ورزلغتنامه دهخدامروت ورز. [ م ُ رُوْ وَ وَ ] (نف مرکب ) مروت ورزنده . دارای مروت و جوانمردی : خدایگان خردپرور مروت ورزبلندهمت و زایرنواز و حرمت دان .فرخی .
مروتکلغتنامه دهخدامروتک . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهار جانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 44هزارگزی جنوب شرقی بیرجند آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه است .
مروت ورزلغتنامه دهخدامروت ورز. [ م ُ رُوْ وَ وَ ] (نف مرکب ) مروت ورزنده . دارای مروت و جوانمردی : خدایگان خردپرور مروت ورزبلندهمت و زایرنواز و حرمت دان .فرخی .
مروتکلغتنامه دهخدامروتک . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهار جانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 44هزارگزی جنوب شرقی بیرجند آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه است .
مروتةلغتنامه دهخدامروتة. [ م ُت َ ] (ع اِمص ) اسم است مصدر مرت را. بی گیاهی زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مرت شود.