مرهونلغتنامه دهخدامرهون . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رهن . رجوع به رهن شود. گروکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گروی . (منتهی الارب ). گروگان . گرو نهاده . رهین . مرتهن .- مرهون شدن ؛ رهین شدن : دل به هوی چون دهی ک
مرهونفرهنگ فارسی عمید۱. گرودادهشده؛ گرورفته.۲. [مجاز] کسی که دیگری بر او به واسطۀ کاری نیک حقی دارد.
مرعونلغتنامه دهخدامرعون . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رعن . رجوع به رعن شود. از هوش بشده . سست . فروهشته از تابش آفتاب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). از هوش بشده بر اثر آفتاب . کسی که دماغ او از آفتاب بدرد آمده و بدین سبب سست گشته و بیهوش شده باشد. (از اقرب الموارد).
مرحانلغتنامه دهخدامرحان . [ م َ رَ ] (ع اِمص ) شادی . شادمانی . (منتهی الارب ). فرح و خفة. نشاط و سبکبالی . (متن اللغة). || سستی . (منتهی الارب ). ضعف . (متن اللغة). || سختی . || روانی اشک چشم . || تباهی چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (مص ) شادمان شدن و از شدت فرح ضعف کردن
مرعانلغتنامه دهخدامرعان . [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مُرَعة یا مُرْعة. (اقرب الموارد). مُرعان . (منتهی الارب ). رجوع به مرعة شود.
مرهونةلغتنامه دهخدامرهونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث مرهون . گرو گذاشته شده . رجوع به مرهون شود: اگر عین مرهونة بواسطه ٔ عمل خود راهن یا شخص دیگری تلف شود باید تلف کننده بدل آن را بدهد و بدل مزبور رهن خواهد بود. (ماده ٔ 791 قانون مدنی ).
مرهونةلغتنامه دهخدامرهونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث مرهون . گرو گذاشته شده . رجوع به مرهون شود: اگر عین مرهونة بواسطه ٔ عمل خود راهن یا شخص دیگری تلف شود باید تلف کننده بدل آن را بدهد و بدل مزبور رهن خواهد بود. (ماده ٔ 791 قانون مدنی ).