مرهقدیکشنری عربی به فارسیزحمت کش , ساعي , دشوار , پرزحمت , خسته کننده , بيزار , خسته , مانده , کسل , بيزار کردن , کسل شدن
مرهقلغتنامه دهخدامرهق . [ م ُ رَهَْ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترهیق .رجوع به ترهیق شود. || موصوف به ستم و ظلم و متهم به بدی و شر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آن ک
مرهقلغتنامه دهخدامرهق . [ م ُ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ارهاق . رجوع به ارهاق شود. || آن که به کشتن رسیده باشد. (منتهی الارب ). کسی که او را گرفته باشند تا بقتل رسانند. ||
مراهقدیکشنری عربی به فارسینوجوان , بالغ , جوان , رشيد , اسيب , غصه , رنج , درد , اندوه , خشم , تنفر , سنين 31 الي 91سالگي , نوجوان (از ده تا 91 ساله)
مراقبدیکشنری عربی به فارسینگهدار , نگهبان , حافظ , اگاهي دهنده , انگيزنده , گوشيار , به علا ءم رمزي مخابراتي گوش دادن , مبصر , مشاهده کننده , مراقب , پيرو رسوم خاص , سرپرست , ولي , رءيس