مرملغتنامه دهخدامرم . [ م َ رَ ] (اِ) مخفف مرهم است و آن چیزی باشد که بر زخم بندند. (برهان ) (آنندراج ) : کای محمد رو طبیب حاذق صادق توئی خُلق کن با خَلق و درنه درد ایشان را مر
مرملغتنامه دهخدامرم . [ م ُ رِم م ] (ع ص ) نعت فاعلی است از مصدر ارمام . رجوع به ارمام شود. || ناقة مرم ؛ شتر ماده ٔ فربه با استخوان مغزدار، یا ناقه که در استخوانش اندک مغز مان
مرماتلغتنامه دهخدامرمات . [ م ُ رِم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرمة تأنیث مرم ، نعت فاعلی از ارمام . رجوع به مُرم و ارمام شود. || بلاها. (منتهی الارب ). دواهی . (اقرب الموارد).