مرقدفرهنگ مترادف و متضاد۱. خوابگاه ۲. آرامگاه، تربت، حرم، خاکجا، ضریح، قبر، گور، لحد، مدفن، مزار ۳. تختروان ۴. مهد، گهواره ۵. تابوت
مرقدلغتنامه دهخدامرقد. [ م َ ق َ] (ع اِ) خوابگاه . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث ). مضجع. خواب جای . ج ، مَراقد. (اقرب الموارد) : بهی زان دوبالش به نرمی بگشت بی آزار گردان به مرقد
مرقدلغتنامه دهخدامرقد. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقاد. رجوع به ارقاد شود. || داروئی است که خورنده را خواب آرد چون افیون . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). دوائی که خوا
مَّرْقَدِنَافرهنگ واژگان قرآنخوابگاهمان - قبرمان (کلمه مرقد اسم محل رقاد (خواب )است ، و مراد از آن قبر است )
مرقدیلغتنامه دهخدامرقدی . [ م ِ ق ِدْ دا ] (ع ص ) مرد شتابکار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که دائماً در خواب باشد. بسیارخواب . (از اقرب الموارد).
فیروزه مرقدلغتنامه دهخدافیروزه مرقد. [ زَ / زِ م َ ق َ ] (اِ مرکب ) به معنی فیروزه کاخ باشد که دنیا و عالم سفلی است . (برهان ).
لوح مرقدلغتنامه دهخدالوح مرقد. [ ل َ / لُو ح ِ م َ ق َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح قبر : حرام باد بر آن کوهکن شهادت عشق که لوح مرقدش از سنگ بیستون نکنند.محسن
برد اﷲ مرقدهلغتنامه دهخدابرد اﷲ مرقده . [ ب َرْ رَ دَل ْ لا ه ُ م َ ق َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خداوند خوابگاه او را خنک گرداناد. او را بیامرزاد.
مَّرْقَدِنَافرهنگ واژگان قرآنخوابگاهمان - قبرمان (کلمه مرقد اسم محل رقاد (خواب )است ، و مراد از آن قبر است )
مرقدیلغتنامه دهخدامرقدی . [ م ِ ق ِدْ دا ] (ع ص ) مرد شتابکار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که دائماً در خواب باشد. بسیارخواب . (از اقرب الموارد).
فیروزه مرقدلغتنامه دهخدافیروزه مرقد. [ زَ / زِ م َ ق َ ] (اِ مرکب ) به معنی فیروزه کاخ باشد که دنیا و عالم سفلی است . (برهان ).
لوح مرقدلغتنامه دهخدالوح مرقد. [ ل َ / لُو ح ِ م َ ق َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح قبر : حرام باد بر آن کوهکن شهادت عشق که لوح مرقدش از سنگ بیستون نکنند.محسن