مرفوغةلغتنامه دهخدامرفوغة. [ م َ غ َ ] (ع ص ) زنی که شرمگاه او خرد باشد و کسی با او گرد نتواند آمدن . (از منتهی الارب ).
مراوغةدیکشنری عربی به فارسیبرزدن , بهم اميختن , بهم مخلوط کردن , اين سو وان سو حرکت کردن , بيقرار بودن
مرفوعةلغتنامه دهخدامرفوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرفوع ، که نعت مفعولی است از مصدر رفع. رجوع به مرفوع و رفع شود.- احادیث مرفوعة ؛ حدیثهای مرفوع ، مرفوع از احادیث . رجوع به مرف
مراوغةلغتنامه دهخدامراوغة. [ م ُوَ غ َ ] (ع مص ) با کسانی دستان آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فریب دادن کسی را در کاری . (از منتهی الارب ). مخادعة. (زوزنی ) (متن اللغة) (
مرفوضةلغتنامه دهخدامرفوضة. [ م َ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مرفوض ، نعت مفعولی از رفض . رجوع به مرفوض و رفض شود.