مرفوعلغتنامه دهخدامرفوع . [ م َ] (ع مص ، اِ) نوعی از دویدن ، و آن مصدر است چون مجلود و معقول : هذه دابة لیس لها مرفوع . (از منتهی الارب ). دویدنی است کمتر از حُضر. (از اقرب الموا
مرفوعفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - رفع شده ، برداشته شده . 2 - کلمة عربی که آخر آن حرکت ضمه داشته باشد.
مرفوعفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (ادبی) در نحو عربی، ویژگی کلمهای که آخر آن حرکت ضمه داشته باشد.۲. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مستفعلن به فاعلن تغییر یافته باشد.۳. [قدیمی] ازبین
مرفوعاتلغتنامه دهخدامرفوعات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرفوعة و مرفوع . رجوع به مرفوعة و مرفوع شود. || در اصطلاح نحو عربی ، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب
مرفوعةلغتنامه دهخدامرفوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرفوع ، که نعت مفعولی است از مصدر رفع. رجوع به مرفوع و رفع شود.- احادیث مرفوعة ؛ حدیثهای مرفوع ، مرفوع از احادیث . رجوع به مرف
حدیث مرفوعلغتنامه دهخداحدیث مرفوع . [ ح َ ث ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حدیثی است که یکی از صحابه از قول رسول صلی اﷲ علیه و سلم خبر دهد. (تعریفات سیدشریف جرجانی ). و رجوع به احادی
مرفوعاتلغتنامه دهخدامرفوعات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرفوعة و مرفوع . رجوع به مرفوعة و مرفوع شود. || در اصطلاح نحو عربی ، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب
مرفوعةلغتنامه دهخدامرفوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مرفوع ، که نعت مفعولی است از مصدر رفع. رجوع به مرفوع و رفع شود.- احادیث مرفوعة ؛ حدیثهای مرفوع ، مرفوع از احادیث . رجوع به مرف
حدیث مرفوعلغتنامه دهخداحدیث مرفوع . [ ح َ ث ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حدیثی است که یکی از صحابه از قول رسول صلی اﷲ علیه و سلم خبر دهد. (تعریفات سیدشریف جرجانی ). و رجوع به احادی
ذِيفرهنگ واژگان قرآنصاحب - داراي (حالت منصوب آن "ذا" حالت مجرورش "ذي" و حالت مرفوعش "ذو" و مؤنثش "ذات" مي باشد )
ذَافرهنگ واژگان قرآنصاحب - داراي (حالت منصوب آن "ذا" حالت مجرورش "ذي" و حالت مرفوعش "ذو" و مؤنثش "ذات" مي باشد )