مریشةلغتنامه دهخدامریشة. [ م ُ رَی ْ ی َ ش َ ] (ع ص ،اِ) تأنیث مریش . رجوع به مُرَیَّش شود. || ناقة مریشة اللحم ؛ شتر ماده ٔ کم گوشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرغینهلغتنامه دهخدامرغینه . [ م ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مرغ .- مرغینه ماست ؛ مرغانه ماست . رجوع به مرغانه ماست شود.
شهرهلغتنامه دهخداشهره . [ ش ُ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) مشهور و نامدار و نامور. (ناظم الاطباء) : ای طرفه ٔ خوبان من ای شهره ٔ ری لب را بسر دزک بکن پاک از می . رودکی .شاعر شهید و شهر
قلعه مرغیلغتنامه دهخداقلعه مرغی . [ ق َ ع َ م ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران ، واقع در 9هزارگزی شمال باختری ری و جنوب باختری و متصل به شهر تهران . این ده در ج
مرغلغتنامه دهخدامرغ . [ م َ ] (اِخ ) ظاهراًمرو باشد یعنی شهر معروف خراسان و این جز مرغی است که فردوسی با دنبر و مای می آورد که ظاهراً در هندوستان است . دلیل دیگری که مرغ همان م
شهربندلغتنامه دهخداشهربند. [ ش َ ب َ ] (ن مف مرکب ) بندشده در شهر. محصور و مقید در شهر. مقید و محبوس . (غیاث اللغات ). کنایه از زندانی است . (آنندراج ). آنکه او را به اقامت در شهر
صعفلغتنامه دهخداصعف . [ ص َ ] (ع اِ) مرغی است کوچک . || نوعی از شراب اهل یمن که از شهد گیرند یا انگور را شکسته در ظرفی اندازند تا جوش زند و کفک اندازد. || (مص ) لرزه گرفتن . (م