مرغیلغتنامه دهخدامرغی . [ م ُ رَغ ْ غی ] (ع ص ) کلام ٌ مرغی ، کلام مُرَغ ة؛ سخن که معنی خود ظاهر نسازد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرغیلغتنامه دهخدامرغی . [ م َ رَ ] (اِخ ) فرقه ای با عقاید خاص ساکن برخی نواحی مجاور الموت چون ده دیکین وگرمارود و غیره . برخی آنان را مزدکی شمرند. مرقی .
مرقیلغتنامه دهخدامرقی . [ م َ قا ] (ع اِ) نردبان یا پله کان بطور اعم . (از اقرب الموارد). آلت بالا رفتن . سُلّم . || محل و موضع بالا رفتن . ج ، مَراقی . (ناظم الاطباء).
مرقیلغتنامه دهخدامرقی . [ م َ قی ی ] (ع ص ) نعت مفعولی از رقی . رجوع به رقی شود. || افسون شده و محفوظ شده از سحر و جادو. (ناظم الاطباء).
مرغیانلغتنامه دهخدامرغیان . [ م َ رَ ] (اِخ ) مَرَغی ها. مرقیان . فرقه ای مقیم نواحی مجاور الموت گویند مزدکی اصل اند.
مرغیونیلغتنامه دهخدامرغیونی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مرغیون که از قرای بخارا است . (از الانساب سمعانی ).
مرغینانلغتنامه دهخدامرغینان . [ م َ ] (اِخ ) شهری است به ماوراءالنهر و مشهورترین بلاد از نواحی فرغانه است . (از منتهی الارب ) (از انجمن آرا) (از معجم البلدان ).
مرغینانیلغتنامه دهخدامرغینانی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مرغینان که از شهرهای ماوراءالنهر است . رجوع به مرغینان شود.