مرعوبةلغتنامه دهخدامرعوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مرعوب ، نعت مفعولی از رعب . رجوع به مرعوب و رعب شود.
مرعوب شدنفرهنگ مترادف و متضادبیمناکشدن، متوحش شدن، هراسان گشتن، سراسیمهشدن، وحشت کردن، به وحشت افتادن
مرعبةلغتنامه دهخدامرعبة. [ م َ ع َ ب َ ] (ع اِ) جست ناگاه که ازآن بترسند، و آن چنان است که کسی با جهش نزد تو بنشیند و چون تو غافل بوده ای سبب ترس گردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب