مرضوفلغتنامه دهخدامرضوف . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رضف . رجوع به رضف شود. کباب بر سنگ تفسان بریان . || طعام که بر سنگ تفسیده پخته باشند. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد).
مرضوفةلغتنامه دهخدامرضوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث مرضوف که نعت مفعولی است از مصدر رضف . رجوع به رضف شود. || شکنبه که آن را پاکیزه کرده و در سفر همراه دارند و به وقت حاجت هرگاه
مرصوفلغتنامه دهخدامرصوف . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رصف . رجوع به رصف شود. || سنگهای بر روی هم برنهاده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مرصوفةلغتنامه دهخدامرصوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مرصوف که نعت مفعولی است از مصدر رصف . رجوع به رصف و مرصوف شود. || زن خردشرمگاه که مرد جماع را نتواند، یا زن تنگ شرمگاه . (منتهی
مرضافةلغتنامه دهخدامرضافة. [ م ِ ف َ ] (ع اِ) سنگ تفسیده که بدان شیر را در جوش آرند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آلت و وسیله ٔ داغ کردن . (از اقرب الموارد).
مرضولغتنامه دهخدامرضو. [ م َ ض ُوو ] (ع ص ) نعت مفعولی است از مصدر رضا، با باز گرداندن واو به اصل خود. خوش و پسندیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مَرضی . و رجوع به مرضی ش
مرضوفةلغتنامه دهخدامرضوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث مرضوف که نعت مفعولی است از مصدر رضف . رجوع به رضف شود. || شکنبه که آن را پاکیزه کرده و در سفر همراه دارند و به وقت حاجت هرگاه
مرصوفلغتنامه دهخدامرصوف . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رصف . رجوع به رصف شود. || سنگهای بر روی هم برنهاده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مرصوفةلغتنامه دهخدامرصوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مرصوف که نعت مفعولی است از مصدر رصف . رجوع به رصف و مرصوف شود. || زن خردشرمگاه که مرد جماع را نتواند، یا زن تنگ شرمگاه . (منتهی
مرضافةلغتنامه دهخدامرضافة. [ م ِ ف َ ] (ع اِ) سنگ تفسیده که بدان شیر را در جوش آرند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آلت و وسیله ٔ داغ کردن . (از اقرب الموارد).
مرضولغتنامه دهخدامرضو. [ م َ ض ُوو ] (ع ص ) نعت مفعولی است از مصدر رضا، با باز گرداندن واو به اصل خود. خوش و پسندیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مَرضی . و رجوع به مرضی ش