مرصوصلغتنامه دهخدامرصوص . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَص ّ. رجوع به رص شود. استوار کرده شده .(غیاث ) (آنندراج ). استوار. محکم . متصل . منضم . پیوسته : اساس آن خصوصیت بغایت
مرسوسلغتنامه دهخدامرسوس . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی است از مصدر رَس ّ در تمام معانی . رجوع به رس شود. || در عبارت زیر از ذخیره ٔ خوارزمشاهی مرسوس را مرحوم دهخدا با علامت سؤال و
مَّرْصُوصٌفرهنگ واژگان قرآنبا سُرب (رصاص) محکم کاري شده (به طوري که در مقابل عوامل انهدام ، مقاوم باشد)
مرصوصةلغتنامه دهخدامرصوصة. [ م َ ص َ ] (ع ص ) مؤنث مرصوص ، نعت مفعولی از مصدر رص ّ. رجوع به رص و مرصوص شود. || چاه به ارزیر برآورده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرصوصةلغتنامه دهخدامرصوصة. [ م َ ص َ ] (ع ص ) مؤنث مرصوص ، نعت مفعولی از مصدر رص ّ. رجوع به رص و مرصوص شود. || چاه به ارزیر برآورده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هاتف غیبیلغتنامه دهخداهاتف غیبی . [ ت ِ ف ِ غ َ/ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هاتف غیب : و هاتف غیبی بالقاء فحوای بشارت مؤدای : اًن اﷲ یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کأنَّهم بنیا
پیوستهلغتنامه دهخداپیوسته . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) متصل . ملصق . بهم بسته . بلافصل . بی فاصله ٔ مکانی . پیوندکرده شده . موصول . مرصوص . مربوط. ملتصق . بیکدیگر دوسیده .
افسردهلغتنامه دهخداافسرده . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) منجمد. (ناظم الاطباء). یخ بسته شده . (غیاث اللغات ). از بسیاری سردی پژمرده و یخ بسته شده . مجازست چون آتش افسرده و تنور
رصلغتنامه دهخدارص . [ رَص ص ] (ع مص ) استوار کردن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). استوار کردن . (دهار). استوار برآوردن بنا. (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (از تاج المصاد