مرزوقلغتنامه دهخدامرزوق . [ م َ ] (ع ص ) روزی داده شده . روزی یافته . روزی مند. مطعم . روزی خوار. نعت مفعولی است از رزق . مقابل رازق . رجوع به رزق شود. || بابخت . (از منتهی الارب
مرزوقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی کسی که به او رزقوروزی داده شده؛ روزیدادهشده.۲. بهرهمند.
ابن مرزوقلغتنامه دهخداابن مرزوق . [ اِ ن ُ م َ] (اِخ ) ابوعمرو عثمان قرشی مصری صوفی . فقیه حنبلی .در موطن خود بتدریس و وعظ و افتا اشتغال می ورزید. وفات وی به سال 564 هَ .ق . و قبر او
ابن مرزوقلغتنامه دهخداابن مرزوق . [ اِ ن ُ م َ] (اِخ ) ابوعمرو عثمان قرشی مصری صوفی . فقیه حنبلی .در موطن خود بتدریس و وعظ و افتا اشتغال می ورزید. وفات وی به سال 564 هَ .ق . و قبر او
جابرلغتنامه دهخداجابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن مرزوق الجدی . وی متهم است ، و از عبداﷲ عمری زاهد روایت کند و قتیبةبن سعید و علی بن بحر از وی روایت دارند. ابن حبان گوید روایات آنها شبی
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مرزوق . احمد گوید: لابأس به . ابن مدینی گوید: مشهور است . ابوداود جزری و ابن حبان او را ثقة شمرده . وی از نافع روایت کند. و جعفربن بر