۱. قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا میکند؛ حد؛ سرحد.
۲. [مجاز] هرچیز مشخصکننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی: تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت.
۳. [قدیمی، مجاز] سرزمین.
۴. [قدیمی] باغ؛ کشتزار.
〈 مرزوبوم: سرزمین.
۱. ثغر، حد، حدود، سامان، سرحد، قلمرو، کرانه
۲. حاشیه، لبه، هامش
۳. خطه، ناحیه
۴. زمین، خاک
۵. بوزه، شراب ≠ متن
۶. بوم
anus, border, borderland, bound, boundary, compass, confines, demarcation, demarkation, divide, division, edge, edging, end, frontier, limit, march , outpost, pale, periphery, rand, terminus, verge