لغتنامه دهخدا
مرد. [ م َ رَ ] (ع مص ) ریش برآوردن پسربچه بعد سادگی زنخ . (از منتهی الارب ). به کندی برآمدن ریش یا اصلاً برنیامدن ریش وی و بی ریش ماندن او، فهو أمرد. مدت زمانی بی ریش ماندن جوان سپس برآمدن ریش وی . (از متن اللغة). بی ریش شدن . (از غیاث اللغات ). مرودة. (متن اللغة). || همیشگ