مردگویش اصفهانی تکیه ای: bemard طاری: bemard طامه ای: bomard طرقی: bemard کشه ای: bemard نطنزی: bamard
افضاءلغتنامه دهخداافضاء. [ اِ ] (ع مص ) هر دو راه زن که پیش و پس است یکی گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بدین معنی ناقص واوی است . (ناظم الاطباء). هر دو مجرای یکی کردن . (ا
اخطابلغتنامه دهخدااخطاب . [ اِ ] (ع مص ) زرد شدن حَنظَل وخطهای سبز بهم رسیدن در آن . || نزدیک آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || کسی رابرای نکاح کردن خواندن . مرد را بزن خو
بنانجلغتنامه دهخدابنانج . [ ب َ ] (اِ) بمعنی بناغ است و آن دو زن باشند که یک شوهر داشته باشند و هریک مر دیگری را بنانج گویندو بنانجه هم بنظر آمده است و بعربی ضرة خوانند. (برهان )
رادلغتنامه دهخداراد. (ص ) صاحب همت و سخاوت . (برهان ). سخی و جوانمرد. (آنندراج ). کریم و جوانمرد. (برهان ). بخشنده .جواد. مقابل سفله . (آنندراج ). گشاده دل : حاتم طائی تویی اند
فسحتلغتنامه دهخدافسحت . [ ف ُ ح َ ] (ع اِمص ) گشادگی و فراخی مکان . (فرهنگ فارسی معین ) (از غیاث ) : عرصه ٔ عزیمت فسحتی تمام و اتساعی کامل دارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ما را اگ