مرده سانلغتنامه دهخدامرده سان . [ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) چون مرده . بی حس و حرکت : گر چه کفن سفید یک چندبر سبزه ٔ مرده سان برافکند.خاقانی .
مردهلغتنامه دهخدامرده . [ م ُ دَ / دِ ] (ن مف ) فوت کرده . درگذشته . متوفی . که جان از کالبدش بدر رفته است . هالک . وفات کرده . میت : مرده نشودزنده زنده به ستودان شدآئین جهان چو
کفنلغتنامه دهخداکفن . [ ک َ ف َ ] (ع اِ) جامه ٔ مرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) جامه و امثال آن که بر مرده پوشند و آن مأخوذ از معنی ستر و نهفتن است . (از اقرب
ذاتیلغتنامه دهخداذاتی . (اِخ ) (شیخ سلیمان ...) یکی از شعرا و از مشایخ طریقه ٔ خلوتیه از مردم کاشان قصبه ٔ بروم ایلی است ...وی از جانشینان شیخ حقی افندی بروسه ای بود و در قصبه ٔ
چوبماند درشتcoarse woody debris, CWD, large woody debris, LWD, large organic debris, LOD, down woody debris, DWD, large woody residueواژههای مصوب فرهنگستانتکههای مواد چوبی مرده، درازتر از یک متر و دستکم دارای ده سانتیمتر قطر، مانند تنه و شاخه و تودههای بزرگ ریشه بر روی خاک تودۀ جنگلی یا رودخانهها
جانلغتنامه دهخداجان . (اِ) بقول هوبشمان از کلمه ٔ سانسکریت ذیانه (فکر کردن ) است . و بقول مولر و یوستی جان با کلمه ٔ اوستائی گیه (زندگی کردن ) از یک ریشه است ولی هوبشمان آنرا ص
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ