مردنشینلغتنامه دهخدامردنشین . [ م َ ن ِ ] (اِ مرکب ) دو برآمدگی دو سوی نشیمنگاه مستراح . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مردمشناسی زبانanthropological linguisticsواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از زبانشناسی که به مطالعۀ رابطۀ زبان و فرهنگ میپردازد متـ . زبانشناسی مردمشناختی
ابن مردینشلغتنامه دهخداابن مردینش . [ اِ ن ُ م َ ن ِ ] (اِخ ) محمدبن احمد. از سلاطین اندلس ، و قلمرو او در طرف شرقی شبه جزیره ٔ اسپانیا یعنی جهات مرسیه و بلنسیه بوده است . او را با ات
مَوْتِهِفرهنگ واژگان قرآنمردنش(کلمه موت به معناي نداشتن حيات واز آثار حيات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خداي عز و جل فرموده : و کنتم ا
مَوْتِهَافرهنگ واژگان قرآنمردنش(کلمه موت به معناي نداشتن حيات واز آثار حيات ، شعور و اراده است لذا به کسی که آثارحیات را هم ندارد مرده می گویند همانطور که خداي عز و جل فرموده : و کنتم ا
مردنشینلغتنامه دهخدامردنشین . [ م َ ن ِ ] (اِ مرکب ) دو برآمدگی دو سوی نشیمنگاه مستراح . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مردم شناسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه اخلاق و آداب مردم را بشناسد؛ شناسندۀ مردم.۲. عالم به علم مردمشناسی.
مردمشناسی زبانanthropological linguisticsواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از زبانشناسی که به مطالعۀ رابطۀ زبان و فرهنگ میپردازد متـ . زبانشناسی مردمشناختی